از همه گریخته ام تا کمی تنها باشم

از همه گریخته ام تا کمی تنها باشم ...
منی که مدتهاست با خودم در هیچ پیاده رویی قدم نزده ام ،
غصه هایم را لابه لای خطوط بی اعتنای هیچ خیابانی ،
جا نگذاشته ام ،
روی نیمکت هیچ پارکی میانِ شلوغیِ آدم های غریبه ،
کتابی نخوانده ام و با هیچ کهکشانی ، ساعت ها خیالبافی نکرده ام ،
مدتهاست که مجالی نداشته ام "خودم" باشم !
باید امشب خودم را بردارم و در دلِ غریبِ خیابان ها با اندیشه های بایگانی شده ام ،
آشتی کنم ،
باید به کافه ای بروم و به صندلی خالیِ آنسوی میز ،
ایمان بیاورم ،
چه دیوانه اند آنها که فکر می کنند تنهایی ،
دردِ بزرگی ست ،
به راستی که دیوانه اند !
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

با خویشتن همی برم این شوق تا به خاکوز خاک سر برآرم و پرسم نش...

فــکر نکنید؛ هرکس ک از راه رسید؛ هر کس که با شما خندید... هر...

تنها ک ماندیدلتنگی ات را خاک کن.این روزهادلتنگی را باید پنها...

بی خیال....از عشق برایم نگو...بهانه ات را بیاور که منتظر شنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط