چند شاتی
" بازی شانس "
PART : 34
🔹دو ساعت بعد، از دید تهیونگ🔹
به چشمای خمار و صورت معصومش نگاه کردم و نتونستم جلوی خندمو بگیرم
تهیونگ: من که گفتم زیاد نخور
گونههاش که یکم قرمز شده بودنو مالید
سون هی: خیییییلییییی حسش خوبه
گوشیمو در آوردم و گذاشتم رو ضبط، یه جا تنظیمش کردم تا خاطره اولین مست شدنشو داشته باشم
تهیونگ: حسش چطوریه؟ بگو ببینم
سون هی: اوووومممممم خبببب ببین الان اینطوریم که فکر نمیکنم، واااای خیلی باحاله، واقعا فکر نمیکنم، همینطوری دارم همه چیو پشت سر هم میگم
تهیونگ: آره، انگار بیخیال میشی نسبت به خیلی چیزا
سون هی: بیخیال و شجاع، الان کلییی کارا میتونم انجام بدم
تهیونگ: مثلا؟
از جاش بلند شد و اومد تو بغلم نشست
تو بغلم جا به جاش کردم و سرشو به سینهم تکیه دادم تا راحت بشینه
سون هی: مثلا برای اولین بار بدون دلیل و بدون اینکه ازم بخوای، اومدم تو بغلت نشستم
موهاشو نوازش کردم و سرشو بوسیدم
تهیونگ: قربونت برم من که مستیتم قشنگه
صدام زد
سون هی: تهیونگ؟
آروم گفتم جانم؟
جواب نداد
یکم از بغلم درش آوردم تا تو چشماش نگاه کنم
تهیونگ: جانم زندگیم؟
سون هی: میدونی یاد چی افتادم
تهیونگ: چی؟
سون هی: روز اولی که دیدمت
صدامو یکم تغییر دادم تا بتونم ادای اون روزشو در بیارم
تهیونگ: من بچه نیستم
بلند خندید و با مشت زد به سینهم
سون هی: بدجنسسسسسسس
لبمو گاز گرفتم تا نیفتم به جونش
تهیونگ: آره تو بچه نیستی، یه زن بالغ و جذابی
چشماش شیطون شد
سون هی: میدونی اون شبی که دیدمت، چطوری توصیفت کردم؟
تهیونگ: چطوری؟
با انگشت اشارهش سینمو نوازش کرد
سون هی: انگار انسان نبود، فرشته بود...
چشماشو بوسیدم
تهیونگ: بعد تصمیم گرفتی آقای به اصطلاح فرشته رو دیوونه خودت کنی
خندید و سرشو به سینهم تکیه داد
سون هی: خیلی خوشحالم
دستامو دورش حلقه کردم
تهیونگ: من بیشتر
سون هی: من چرا خوابم میاد
ادامه دارد ماهزاد
حمایت؟!
________________________________
شرط :
۸۰ لایک ؛ ۳۰ کامنت
/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/
نظرتونه فیکو همینجا تموم کنیم با یه پایان شاد که به هم میرسن و بریم سراغ فیک بعدی؟
" بازی شانس "
PART : 34
🔹دو ساعت بعد، از دید تهیونگ🔹
به چشمای خمار و صورت معصومش نگاه کردم و نتونستم جلوی خندمو بگیرم
تهیونگ: من که گفتم زیاد نخور
گونههاش که یکم قرمز شده بودنو مالید
سون هی: خیییییلییییی حسش خوبه
گوشیمو در آوردم و گذاشتم رو ضبط، یه جا تنظیمش کردم تا خاطره اولین مست شدنشو داشته باشم
تهیونگ: حسش چطوریه؟ بگو ببینم
سون هی: اوووومممممم خبببب ببین الان اینطوریم که فکر نمیکنم، واااای خیلی باحاله، واقعا فکر نمیکنم، همینطوری دارم همه چیو پشت سر هم میگم
تهیونگ: آره، انگار بیخیال میشی نسبت به خیلی چیزا
سون هی: بیخیال و شجاع، الان کلییی کارا میتونم انجام بدم
تهیونگ: مثلا؟
از جاش بلند شد و اومد تو بغلم نشست
تو بغلم جا به جاش کردم و سرشو به سینهم تکیه دادم تا راحت بشینه
سون هی: مثلا برای اولین بار بدون دلیل و بدون اینکه ازم بخوای، اومدم تو بغلت نشستم
موهاشو نوازش کردم و سرشو بوسیدم
تهیونگ: قربونت برم من که مستیتم قشنگه
صدام زد
سون هی: تهیونگ؟
آروم گفتم جانم؟
جواب نداد
یکم از بغلم درش آوردم تا تو چشماش نگاه کنم
تهیونگ: جانم زندگیم؟
سون هی: میدونی یاد چی افتادم
تهیونگ: چی؟
سون هی: روز اولی که دیدمت
صدامو یکم تغییر دادم تا بتونم ادای اون روزشو در بیارم
تهیونگ: من بچه نیستم
بلند خندید و با مشت زد به سینهم
سون هی: بدجنسسسسسسس
لبمو گاز گرفتم تا نیفتم به جونش
تهیونگ: آره تو بچه نیستی، یه زن بالغ و جذابی
چشماش شیطون شد
سون هی: میدونی اون شبی که دیدمت، چطوری توصیفت کردم؟
تهیونگ: چطوری؟
با انگشت اشارهش سینمو نوازش کرد
سون هی: انگار انسان نبود، فرشته بود...
چشماشو بوسیدم
تهیونگ: بعد تصمیم گرفتی آقای به اصطلاح فرشته رو دیوونه خودت کنی
خندید و سرشو به سینهم تکیه داد
سون هی: خیلی خوشحالم
دستامو دورش حلقه کردم
تهیونگ: من بیشتر
سون هی: من چرا خوابم میاد
ادامه دارد ماهزاد
حمایت؟!
________________________________
شرط :
۸۰ لایک ؛ ۳۰ کامنت
/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/_/
نظرتونه فیکو همینجا تموم کنیم با یه پایان شاد که به هم میرسن و بریم سراغ فیک بعدی؟
- ۱۵.۸k
- ۲۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط