نامه هایت را میخواندم

نامه‌ هایت را می‌خواندم ؛
من نامه‌ هایت را می‌خواندم درخشنده‌ ترین دانهٔ برفم ،
اما من درون تاریکی شب‌ هایم غرق شده بودم
چشم‌ هایم عادتی به دیدن روشنایی نداشت
من بیش از دیگران هم بی‌ خبر بودم
از احساسات سرکوب شده‌ام
احساساتی لبریز در این جسم خسته که تنها
با بی‌ اهمیت شمردن به فراموشی سپرده شده بودند
من با آسیب زدن به روح خودم سعی در محافظت ازش را داشتم.
و حالا نامه‌ هایت را می‌خواندم ، عشقت را می‌بینم
و حال نمی‌دانم چطور جلوی زخمی شدنت را توسط خار‌هایم را بگیرم .
نمی‌دانم چطور پاسخ تمامی سخنان شیرینت را بدهم
نمی‌دانم چطور به روح شیرینت بگویم ،
من دیگر برای داشتن هر احساسی بیش از حد مرده‌ام .‌ ‌ ‌
دیدگاه ها (۵۴۸)

از رنجی خسته‌ام که از آنِ من نیست ،‏ بر خاکی نشسته‌ام که از ...

ماییم و شب تار و دل تنگ و دگر هیچ ،در بند غمیم و صنما ، میل ...

فیک پارت ۱⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐روی تختم نشسته بودم به اتفاقی که قراره بیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط