برای آرزوهای محال خویش میگریم

برای آرزوهای محال خویش می‌گریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش می‌گریم

شب دل کندنت می‌پرسم آیا بازمی‌گردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش می‌گریم

نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم

اگر جنگیده بودم، دستِ‌کم حسرت نمی‌خوردم
ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم

به گردم حلقه می‌بندند یاران و نمی‌دانند
که من چون شمع هرشب بر زوال خویش می‌گریم

نمی‌گریم برای عمر از کف رفته‌ام، اما
به حال آرزوهای محال خویش می‌گریم
دیدگاه ها (۰)

ست شد با ابجی ...نم🦥🫀بعضی از آدم ها ابدی اند ..‌.ماندگارند خ...

اگــر دسـٖتـم رسـد بـر چــرخ گـــردون از او پرسم که این...

بعضی از آدم ها ابدی اند ..‌.ماندگارند خواستنی اند آرامش روح ...

تو نمیدانی اما …از وقتی عاشقت شدم هیچ چیز سر جایش نیست!دنیا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط