شب
p⁴
و
چندمین ساعت بعد
دیگه کلاس ات تموم شد
همیشه از یه خیابون رفت و آمد داشت ولی شنیده بود پشت مدرسه ات اینا خیلی خیابون و پیاده رو های زیبایی برای قدم زدن و قت گذروندن داره
پس از خیابون پشتی مدرسه رفت و به خیابون اصلی پشت مدرسه رسید از خیابون گذر کرد و به پیاده روی جلوش پا گذاشت به درختا نگاه کرد به چمن هایی که هنوز سر سبز بودن و به صندلی های خیابونی که تا به حال با صندلی های آهنی و زنگ زده ای که دیده بود فرق داشت و خوشگل تر بودن
از کنار درختایی که نمایی از جنگل رو نشون میداد
توی اون حالت گذر کرد و روی صندلی که چشمش دوخته بود نشست و
به اطرافش نگا میکرد
دریا درست جلوی ات بود
هیچ وقت از نزدیک دریا رو ندیده بود
چندمین بعد از جاش پاشد و با لبخند ملیح که دلشو شاد کرده بود با پیاده رو برگشت و ماشین هایی لوکسی که کنار پیاده رو پارک کرده بودن نگا کنان رد میشد
ولی از بین اونا یکیش خیلی خوشگل بود
مارک و اسم مارکشو نمیدونست چیه ولی
این مهم نبود چون رنگ مورد علاقه ات و صاحب بود دل ات و برای خودش برده بود
ات. چقدر خوشگله
ات پاشو نگه داشته بود و به اون ماشین روبه رویشش نگا میکرد
سرشو به عقب برگردوند و به اون یکی ماشین ها نگا میکرد
و بعد بازم سرشو به سمت همون ماشین برگردوند
دیگه وقتش بود که بره برای آخرین بار بازم به اون ماشین نگا کرد و برگشت و به سمت کوچه پشتی مدرسه راه افتاد
و
چندمین ساعت بعد
دیگه کلاس ات تموم شد
همیشه از یه خیابون رفت و آمد داشت ولی شنیده بود پشت مدرسه ات اینا خیلی خیابون و پیاده رو های زیبایی برای قدم زدن و قت گذروندن داره
پس از خیابون پشتی مدرسه رفت و به خیابون اصلی پشت مدرسه رسید از خیابون گذر کرد و به پیاده روی جلوش پا گذاشت به درختا نگاه کرد به چمن هایی که هنوز سر سبز بودن و به صندلی های خیابونی که تا به حال با صندلی های آهنی و زنگ زده ای که دیده بود فرق داشت و خوشگل تر بودن
از کنار درختایی که نمایی از جنگل رو نشون میداد
توی اون حالت گذر کرد و روی صندلی که چشمش دوخته بود نشست و
به اطرافش نگا میکرد
دریا درست جلوی ات بود
هیچ وقت از نزدیک دریا رو ندیده بود
چندمین بعد از جاش پاشد و با لبخند ملیح که دلشو شاد کرده بود با پیاده رو برگشت و ماشین هایی لوکسی که کنار پیاده رو پارک کرده بودن نگا کنان رد میشد
ولی از بین اونا یکیش خیلی خوشگل بود
مارک و اسم مارکشو نمیدونست چیه ولی
این مهم نبود چون رنگ مورد علاقه ات و صاحب بود دل ات و برای خودش برده بود
ات. چقدر خوشگله
ات پاشو نگه داشته بود و به اون ماشین روبه رویشش نگا میکرد
سرشو به عقب برگردوند و به اون یکی ماشین ها نگا میکرد
و بعد بازم سرشو به سمت همون ماشین برگردوند
دیگه وقتش بود که بره برای آخرین بار بازم به اون ماشین نگا کرد و برگشت و به سمت کوچه پشتی مدرسه راه افتاد
- ۱.۶k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط