مدتی ست

‌مدتی ست
دستُ و پا چُلُفتی شده ام
حواسم پرت است
با خودکارِ بدون جوهر
شعر مینویسم
و در قفسه کتاب هایم
یک جفت کبوتر
آب و واژه میخورند
همین دیروز
باران که می بارید
با کفش های لنگه به لنگه
در خیابان
پرواز میکردم
و جای کرایه
به راننده تاکسی
آدرس محله ای در اردیبهشت را دادم
خلاصه مدتی ست
هر کاری میکنم
میگویند:
عاشقی؟
دیدگاه ها (۰)

مردی پس از طلاق گرفتن از همسر خود با او تماس گرفت!!و گفت: خا...

📚 بی نظیری دوست خوبم 👈 🎙️محبوبه علی‌نیازندگی تو،زندگی توست؛م...

باروسلاو هاشک نویسنده چک در کتاب شوایک می‌گوید :انگار گاهی ک...

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاستآه بی تاب شدن عادت کم حوصله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط