حدود یکساعت از تموم شدن تمرینم گذشته

حدود یکساعت از تموم شدن تمرینم گذشته...
گوشه خیایون توی ماشین نشستم منتظر تموم شدن معاینه چشم پزشکی مادر و مادرجون...
خسته ام... بخصوص که هنوز بعد از شبکاری نتونستم استراحت کنم...
زد به سرم برم چیزی بخورم تا زمان بگذره...
آبمیوه فروشی سر چهارراه، از اون آبمیوه فروشی های کثیفه...
دل زدم به دریا و رفتم داخل...
اگه هر زمان دیگه ای بود آب هویج انتخاب اولم بود...
ولی حالا...
با یه حجم وسیع از دلتنگی، توی آبمیوه فروشی کثیف فقط باید شیرموز و باقلوا سفارش داد...
انتخاب یارجان همیشه شیرموز بود و باقلوا...
ما همیشه وسط راه هوس شیرموز میکردیم...
و همیشه از دم دستی ترین مغازه توی مسیر شیرموز میخریدیم...
برای من اون لحظات خاطره انگیزترین لحظات زندگیم بود...
سعی میکردم ثانیه به ثانیه اش رو به خاطرم بسپرم برای یه امروزی که توی مغازه آمیوه فروشی کثیف سر طوقچی یه لبخند بزنم و بگم:
یه شیرموز بزرگ با یه باقلوا...
#الهام_جعفری
دیدگاه ها (۴)

دوش می آمد و رخساره برافروخته بود...امروز به مناسبت روز بزرگ...

یه باندی هست تو ویسگون که خیلی جذابند...اینا کلا پیشفرضشون ا...

من آن توأم...

من اما نفس شناسی را شاید بیشتر از تمام مباحث فلسفه صدرایی دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط