🍒🌱آن قدر دلتنگم
که می توانم هزار دریا را
به شوق دیدارت وارونه شنا کنم
و آن قدر بی رمق
که گاه ِ رسیدن به یاد بیاورم
ضربه های تبری را
که با دستهایت بر تنم فرود آمده اند !

آن قدر به ما شدنی دوباره خوشبینم
که می توانم جوانه هایی
که بر زخم هایم روییده اند را هم ببینم
و آن قدر ناامید
که خواب ِ آخرین برگ ِ مانده بر شاخه هایم را
دلیلی برای سررسیدن زمستان تعبیر کنم !

با من بگو چگونه فراموشت کنم
وقتی که زخم های عمیق ترم بیشتر تو را به یادم می آورند
و بهار را چگونه باور کنم
وقتی که زمستانت در من شکوفه داده است!🍒🌱
دیدگاه ها (۳)

🌱🍒ماراکبوترانه وفادارکرده استآزاد کرده است و گرفتارکرده استب...

🍒🌱آنجا که سحر، گونه‌ی گلگون تو در خواباز بوسه‌ی خورشید چو بر...

🌱🍒شب با چشمان اسبی که در شب می‌لرزدشب با چشمان آبی که در دشت...

🍒🌱گاهی تو حتی لب به سخن نگشوده‌ایو من به پایان آنچه خواهی گف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط