چه دورم از نفس هایت چه از تب کردنم دوری
چه بیرحمانه تن دادی به این دوری ِ مجبوری

تو را در خواب می بینم میان عطر گندم زار
که می بوسی نگاهم را نه در قابی نه هاشوری

تو را در خواب می بینم شمالی می شود حالم
شمال شعرهای من! عجب احساس مغروری

ببین باران که می بارد تو از ذهنم نمی افتی
چه ردی مانده از پایت چه زخم تلخ و ناسوری

صدایم کن صدایم کن حریری می شوم با تو
صدایم کن به آوازی به شور ِ ساز و تنبوری...🦋🦋

عصرت بخیرونیکی محبوبم💐🫂🧿🌐

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

حدِّ اشکی که به چشمم ز فراقت آمدکمتر از گریه ی طولانیِ یعقوب...

محبوبم اثرِ انگشتانش راروی شب گذاشت،و این‌گونه ستارگان متولد...

عاشقانه بامعبود یکتاخدای مهربونم همیشه سجده شکربه درگاهات می...

به جان جوشم که جویای تو باشمخسی بر موج دریای تو باشمتمام آرز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط