باد به آفتاب گفت

باد به آفتاب گفت:
من از تو قوی ترم، آن پیرمرد را
می بینی؟ شرط می بندم زودتر از
تو کُتش را از تنش در می آورم.

آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر
می شد پیرمرد کت را محکمتر به خود می پیچید. سرانجام باد تسلیم شد.

آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولی نکشید
که پیرمرد از گرما عرق کرد و کتش را از تن درآورد.

آفتاب گفت: محبت قوی تر از خشم است. در مسیر زندگی گرمای مهربانی
و تبسم از طوفان خشم و جنگ، راهگشاتر است...

@f_a_t_e_m_e
دیدگاه ها (۰)

من و با چند چیز نمی تونید تهدید کنید...

دنیا چه قشنگ میشد اگه ادم ها مسئولیت‌ حرف ها ورفتار هاشونو‌ ...

مهربان باش که این عمر گران می‌گذردقدر این لحظه بدان چرخ زمان...

بعضی از آدم ها دائم می خوان‌ دیگرانو‌ راضی نگه دارن‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط