🍒🌱باران آرام می‌بارد، مثل دستخطی عاشقانه بر کاغذ کاهی خیال.
برگ‌ها زرد و نارنجی و نسکافه‌ای، یکی‌یکی از شاخه‌ها می‌افتند؛ گویی هر کدام واژه‌ای‌ست از نامه‌ی قدیمی ما که بوی مهر می‌دهند...
در آلاچیقی آن‌سوی باغ، بخار چای دارچین بالا می‌رود و صدای خش‌دار کلاغ‌ها با موسیقی خش‌خش برگ‌ها درهم می‌آمیزد.
تو می‌خندی، و من حس می‌کنم جهان از لبخند گلبهی‌ات آغاز می‌شود.
بوی خاک باران‌خورده، نفس‌هایمان را پر از عطر شعر می‌کند؛ پر از خاطره‌هایی ناب و ناگفته و خاموش.
راز دستانت را که با دستانم در میان می‌گذاری، انگار پاییز از رفتن می‌ایستد تا دل سیری تماشایمان کند...
و حالا هر قطره‌ی باران، تکرار دلتنگی ماست که از چشمهای آسمان فرو می‌چکد.
و حالا در امتداد خیابان خیس پایتخت، هنوز رد قدم‌هایمان پیداست؛ همان‌جا که عشق در سکوت باران قد کشید.
و حالا در این روزهای تنهایی، هر بار که باد دست بر بی‌تابی برگ‌ها می‌کشد، صدای تو را می‌شنوم که مهربانانه می‌گویی:
پاییز، عاشقانه‌ترین فصل گفت‌وگوی ما با جهان است. 🍒🌱


#شهراد_میدری
#believeme
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱مرا آرام می داردهمین هستم بیادت ها🍒🌱صادق هوشیار#believeme

🌱🍒از چراغانیِ چشمان تو من جان دارمبی‌ تو یک نسبت نزدیک به با...

#گیلان_من #مربا_هلو

🌱🍒تقویم را معطل پاییز کرده  استدر من  مرور باغ همیشه  بهار ت...

...آذرماه، چه زود آمدیی؟ با آن نفس‌های سردبا خودت خاطره‌ها ر...

🤎🧡 من بلدم #پاییز باشدو تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط