عاشقانه های شبنم
برای هر که نشانی ز عاشقی دارد
بخوان، دو خطّی از این نامهی قلمکوبی
به عشق نامه نوشتم، نوشتهام، عشقم
دروغ نیست اگر گویمت: که مطلوبی
نوشتهام که اگر نیست با توام سرِ جنگ
فقط، به خاطر اینکه دلم نیآشوبی
نوشتهام که کجایی؟! بهارِ دامنسبز
شنیدهام، که به پاییز زرد مغلوبی
چنان پرندهی ناخورده سنگ، زمزمه کن
نکرد باور دشتم، مترسک چوب
به عشق نامه نوشتم زمانه با دلِ تنگ
چه سالها که گذشت وُ نمیکند خوبی
خبر رسید ز طوفانِ در خزان مانده
غمِ نهانشده در دل، چه وقت میروبی
به عشق نامه نوشتم، به دست آن نرسید
که پارههای دلم، بُرد با خودش، جوبی...
بخوان، دو خطّی از این نامهی قلمکوبی
به عشق نامه نوشتم، نوشتهام، عشقم
دروغ نیست اگر گویمت: که مطلوبی
نوشتهام که اگر نیست با توام سرِ جنگ
فقط، به خاطر اینکه دلم نیآشوبی
نوشتهام که کجایی؟! بهارِ دامنسبز
شنیدهام، که به پاییز زرد مغلوبی
چنان پرندهی ناخورده سنگ، زمزمه کن
نکرد باور دشتم، مترسک چوب
به عشق نامه نوشتم زمانه با دلِ تنگ
چه سالها که گذشت وُ نمیکند خوبی
خبر رسید ز طوفانِ در خزان مانده
غمِ نهانشده در دل، چه وقت میروبی
به عشق نامه نوشتم، به دست آن نرسید
که پارههای دلم، بُرد با خودش، جوبی...
- ۴.۸k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط