کسی چه می‌داند
سال ها بعد
وقتی تو
موهای کنار شقیقه ات سفید شده باشد
و شده باشی یک کارمند منضبط
که شور جوانیش را
لابه لای دفترهای اداری جا گذاشته باشد
و من
زنی آرام و کدبانو شده باشم
که هر پاییز تکیه بر صندلی لهستانی کهنه
که جیر جیر می‌کند
جلوی بخاری
با عینک نمره بالا
برای زمستان فرزندانم شال گردن آبی می بافم
در کدامین کوچه پس کوچه ی غرور
کدامین فصل سکوت
کدام بعد از ظهر بی حوصلگی
یا کدامین لحظه ی حماقت و بی پروایی
دوستت دارم را
و عشق را جا گذاشتیم
که نسل اندر نسلِ بعد از ما هم...
تاوان فصل های سرد دلتنگی و بی عشقی را...
با غروب های جمعه ی نهفته در هر روز
و هر لحظه شان
پس خواهند داد؟!

#طاهره_اباذری_هریس

#صبا_اکبری ، #عشق ، #دکلمه ، #شعر ، #ویسگون
دیدگاه ها (۱۰)

تو راه برگشت به خونه از دانشگاه ؛رو یکی از صندلی های اتوبوس ...

- به خودم ك نگاه می‌کنم می‌بینم ؛باید چندین سالِ پیش به دنیا...

جوراباشو درآورد و گوله کرد توی هم و پرتشون کرد یه گوشه. می‌ش...

دو‌روزه‌موهاتو‌میبینمچقدر،نسکافه‌ای‌خوبه!(:#صبا‌_اکبری ، #عش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط