او گفت مرا اندازه ی ستارگان دوست دارد اما او هیچ ذوقی برا

او گفت مرا اندازه ی ستارگان دوست دارد اما او هیچ ذوقی برای شمردن آن ها نداشت، زیرا تنها چیزی که برایش اهمیت داشت، درخشش همان لحظه بود، نه پایداری و تعدادشان. او به دنبال عشقی بود که مثل شهاب سنگ زودگذر و پرشور باشد، نه مثل ستارگان آرام و همیشگی. برای همین، چشمانش همیشه در پی نوری جدید بود و هرگز به عمق آسمان خیره نمی شد.
دیدگاه ها (۱)

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط