خودم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم اجازه دهید آخرین چای

خودم با خودم پشت میزم غریبه ام مریضم اجازه دهید آخرین چای خود را بریزم
خودم با خودم گوشه ای از غمم مینویسم هنوز عشق شعرم برای نوشتن حریصم
دلم آشیانه ابابیل وهم و خیال است قسر رفتن از سنگ باران شعرم محال است
در اندیشه ام دیو مضمون سبک سر نشسته و بر دفترم عقده ای غول پیکر نشسته
دیدگاه ها (۱۲)

#سیمین_کشاورزمی‌گویند: تنهایی را یاد بگیرید! لذت ببرید از ای...

‌ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار منای دل نمی‌ترسی مگر از ی...

هان اي عقاب عشق!از اوج قله‌هاي مه آلود دوردستپرواز كن به دشت...

کجا می خواهی بروی اصلا کجا را داری که بروی؟! با توام دلِ دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط