هرگاه یک نگاه به بیگانه میکنی
هرگاه یک نگاه به بیگانه میکنی
خون مرا دوباره به پیمانه میکنی
ای آنکه دست بر سر من میکشی! بگو
فردا دوباره موی که را شانه میکنی؟
گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه میکنی
ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی
در سینهی شکستهدلان خانه میکنی؟
بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه میکنی
عشق است و گفتهاند که یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
خون مرا دوباره به پیمانه میکنی
ای آنکه دست بر سر من میکشی! بگو
فردا دوباره موی که را شانه میکنی؟
گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!
باشد، ولی نصیحت دیوانه میکنی
ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی
در سینهی شکستهدلان خانه میکنی؟
بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت
چون رنگ رخنه در پر پروانه میکنی
عشق است و گفتهاند که یک قصه بیش نیست
این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
- ۷.۱k
- ۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط