استوری عاشقانه لحظه ها

اگه چشمات منو می‌خواست
تو نگاه تو میمردم
اگه دستات مال من بود
جون به دستات می‌سپردم
اگه اسممو می‌خوندی
دیگه از یاد نمی‌بردم





#معین
نیستی و تنهایی مرا باور نمی کنی
من آفتابی ترین روز جهان را
در مخمل نگاهت مزه مزه کرده بودم
تو دور تر میشوی هر روز
و برای آنچه که مرا به جنون میکشاند
آهی نمیکشی.
من، بی تو به رقصِ پایان رسیده ام
همچون وال تنهایی
که اسیر است در تُنگِ تنهایی...
.
دیدگاه ها (۱)

استوری عاشقانه روزهای تاریک

استوری عاشقانه سلطان قلبها

استوری عاشقانه افسانه

استوری عاشقانه چطوری ماه قشنگم

تکپارتی دوباره باهم بذر عشقمون رو میکاریم …ایرپادت رو داخل گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط