خب ات داداشت اونجاس اماده ای بریم بگیم

_خب ا/ت داداشت اونجاس اماده ای بریم بگیم؟
+هرچند میدونم مثل اتشفشان میشه ولی بریم.
دست همو گرفتین و پیش جیمین برادرت رفتین تا بهش بگین که همدیگه رو دوست دارین و میخواین ازدواج کنین.
_اهم اهم جیمین میشه باهات حرف بزنیم؟
*چیشده هیونگ بگو
+خب راستش داداش...
_اممم من و ا/ت همدیگه رو دوست داریم و میخوایم ازدواج کنیم.
همین جمله کافی بود تا جیمینو دیوونه کنه... دستی به صورتش کشید و چشم غره ای بهت رفت و نزدیک هوسوک شد و با لحن عصبانی گفت:
*اگه ببینم باعث ی قطر اشک خواهرم شدی زنده نمیمونی جانگ هوسوک..
هوسوک هم مثل خودش کرد و با لحن جدی و عصبی گفت:
_نگران نباش خواهرت دیگه زنمه
*جم کنین گورتونو گم شین همین یبارو بخشیدم شکر کنین.
دیدگاه ها (۲)

ویکوک تو رستوران*تهیونگ: اوه عزیزم...تهیونگ: من کیف پولمو تو...

دیگه پست اپ نمیکنم تا شنبه

جیهوپ و تهیونگ درحال شلوغ بازی و سر و صدا*نامجون: یااااااااا...

#Suga+یونگیاا من یه پیشی کوچولوو میخوامم_تا وقتی منو داری پی...

🖤مافیای من🖤

پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط