گاهی حوصله ی خودم را هم ندارم

گاهی حوصله ی خودم را هم ندارم ...
خودم را بر می دارم می برم یک گوشه ی خلوت جا می گذارم ...
جایی که دستِ هیچ کس به من و بی حوصلگی هایم نرسد ...
جایی که ریشه ی تنهایی ام تا هسته ی زمینش برسد و خلوتِ یک نفره ام آنقدر عمیق شود که دیگر نگرانِ هبوط و بی سرانجامی نباشم ...
خسته ام ...
خسته از تلاش برایِ جا نماندن از قافله ای که خودشان هم نمی دانند از جانِ خودشان چه می خواهند ...
خسته از تنهایی میانِ جمعیتی بیگانه و خواب زده ...
ترجیح می دهم میانِ قحطیِ موجودات ، تنها باشم تا میانِ انبوهِ بودنشان ...
من بیش از این حوصله ی همهمه ی آدم ها را ندارم ...
خدایا ؛
دنج ترین گوشه ی جهانت را برایم کنار بگذار ...
مرا میانِ این موجوداتِ دوپایِ نقاب دار تنهایم مگذار ...
من از صدایِ تلاقیِ آهن ها می ترسم ...♏
دیدگاه ها (۴)

میان عاشق و معشوق فرق بسیار است!!چو یار ناز نماید، شما نیاز ...

شما می‌توانید دراز بکشید تا دیگران از روی شما رد شوند اما در...

توووو❤اگر باشیعشق همین حوالیستجایی درون آغوشتجایی روی لب های...

حاشا که مرا جز تو، در دیده کسی باشد یا جُز غمِ عشقِ تو، در د...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط