مامانم کی میخوای اشپزی یاد بگیری

مامانم : کی میخوای اشپزی یاد بگیری
من : هیچوقت
مامانم : پدصگ بیا اینجا ببینم ( دمپایشو پرت کرد🤣🤣 )
من : مامان واقعیت رو بهت بگم
مامانم : چیو بگو ببینم
من : خب من تو خوابم با یکی ازدواج کردم که هفت عشتام بچه داریم بعدش شوهرمم اسمش کوکه تازه اشپزیم بلده
مامانم : چه گوهی خوردی همین الان میگیری میکپی میری تو خواب ازش طلاق میگیری فهمیدی بچه هاتم برمیداری میاری خودم برات یه شوهر پیدا میکنم
من : نمیخوامممم من همینو میخوام
مامانم : گوه نخور پدصگ بیا بیا برات لالایی بخونم بخوابی
من : لالایی مامان من خرس گنده شدم لالایی به چه دردم میخوره
( خوابیدم و پاشدم )
من : مامان مامان
مامانم : چیشید ها طلاق گرفتی ازش
من : نه بابا تو خوابم دوباره‌ برای بار نهم حامله شدم
مامانم : پدصگ میکشمت اینم ( دنپایی ) رو میکنم تو ک.و.ن.ت

این داستان ادامه دارد🤣🤣