چندثانیه چشمات رو ببند باهام بیا به تقریبا ماه دیگه

چندثانیه چشمات رو ببند باهام بیا به تقریبا 5 ماه دیگه....
شب قبل رو به زور خوابیدیم تا صبح از استرس هزاربار بیدار شدیم از صبحم توی خونه هی راه میریم هی دعا میکنیم هی فکرمیکنیم بعداز چندساعت وحشتناک داداشت میاد لب تابو باز میکنه میره توی سایت قلبت داره از جاش کنده میشه ناخواسته بغضت گرفته ناخون هاتو از استرس میجویی یهو جیغ داداشت بلندمیشه با خنده میپره بغلت میکنه...
دقیقا همون جا فکرکنم دنیا مال منو تواع مال ماهایی که انگار یه بار یک تنی از روی شونمون برداشته شده از خوشحالی جیغ میزنی و اشکات روانه صورتت میشه باورت نمیشه هنوز به سمت لب تاب میری و با چشمای خودت میبنی که رشته ای که خواستی توی دانشگاهی که خواستی قبول شدی و این دفعه از ته دلت گریه میکنی و خداروشکر میکنی اگر بخوام از بعداز این اتفاق خوب بگم باید خیلی بنویسم پس نمیگم....
ولی میدونم که خودت بقیش رو میدونی توی ذهنته مطمئنم
موفق میشی موفق میشم موفق میشیم🍷
به امید روزی که همین جا جشن قبولیمون رو بگیریم❤

9اسنفد1400
12.16pm
کمی از اینده
دیدگاه ها (۱)

°به زن سخت نگیرید مگر به هنگام در آغوش کشیدنش...مقابله ی آدم...

خیلی هامون آدمای محکم و قوی ای هستیم ولی خب هر از گاهی نیاز ...

رابطه اینجوریه چرتکه نمیگیرن تو دست بشمارن کی چیکار کرد کی چ...

شبی وقتی زنگش زدم چشماش از خستگی باز نمیشد اما نمی‌گفت میخوا...

Name: Lost heart Part:④☆مهم نیست "قرمز شده و نگاهشو میدزده" ...

P17

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط