ولی من مجبور بودم قوی باشم... من مجبور بودم قهوه‌ی روزگارم را تلخ بنوشم تا بیدار بمانم و بتوانم دوام بیاورم؛ وگرنه چه کسی از یک تکه دلخوشی و شیرینیِ کوچک کنار اینهمه تلخی بدش می‌آمد؟!
چه کسی از آرامش و فراغت استقبال نمی‌کرد؟! چه کسی دوست نداشت با فراغ بال تمام عمرش را سپری کند و دلخوشی‌های بسیار داشته‌باشد و از وادی سختی و اندوه به دور باشد؟
من مجبور بودم بی‌وقفه روی پا بایستم و دوام بیاورم. من مجبور بودم شانه خالی نکنم.
در زندگی، زمان‌هایی پیش می‌آید که باید دوام بیاوری، چون چاره‌ی دیگری نداری!

قاصدکـ ـ تنها
غمـ تاابد
دیدگاه ها (۱)

🖤🖤.میگه که … آدم فقط وقتی میـ ره تو قبـ ..ر نمیـ میره …موقعی...

🕊🕊زلیخا خوب می‌داند وقار رفته یعنی چهمن از جنس طلا بودم ولی ...

زیباترینـ دکلمه لُری لُرهایه اصطلاح دارن که میگه:«خینیم چشیا...

انقد نگو چرا وقتی ناراحته حرف نمیزنه، چون همون بچه‌ایه که وق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط