پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بنهفتم به درافتاد
از راه نظر مرغ دلم گشت هواگیر
ای دیده نگه کن که به دام که درافتاد
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته دل زنده که بر یک دگر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد
حافظ که سر زلف بتان دست کشش بود
بس طرفه حریفیست کش اکنون به سر افتاد💜
#دلیل_آرامشم
#عاشقانه
#خاصترینم◦•●◉✿
دیدگاه ها (۲)

همه آدم‌ها…ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ نمی‌کند.ﻭ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺸﺎﻥ دلت نمی‌گ...

.و فاصله ای ست ابدی،میان « #عشــق» و « #دوست_داشتن»که برای پ...

این روزا کم پیدا میشه ..!!وفاداری چیزی است که باعث می‌شود اع...

بعضی ها آرامش مطلقند..!لبخندشان تلألو برق چشمانشان..!صدای آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط