قصهیرنگهایمنبهسررسید

قـصه‌ی‌رنـگ‌های‌مـن‌بـه‌سـررسیـد؛
این بار من سکوت می‌کنم و تو برایم از سیاهی‌ها بگو..
این بار فقط تو حرف بزن، چون من دیگر چیزی برای گفتن ندارم، چون حالا درون رنگی دست و پا می‌زنم که تو باهاش آشنایی داری. رنگی که برایت نیاز به معرفی ندارد، رنگی که وجود توست! این خاکستری جدید چیز جدیدی برای گفتن ندارد، این بار تو برایم کمی از رنگ سیاه وجودت که خالقش منم، بگو!
دیدگاه ها (۰)

زندگی من

" و مـن کـافـری بـودم کـه بـا او ایمـان گرفـت.. "_کـاپـو ‌.

-تا ابد می‌خوای همینجوری نگاهم کنی؟-تا ابد وقت دارم؟ پس آره.

زیبایی را در چشمان ماه دیدمماهی که بر روی زمین با دو پایش را...

عجیب نیست که هر یک از ما در ذهن دیگران با هزار چهره ی متفاوت...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط