عشق p ادامه

عشق...؟ p3 ادامه
+ار...ارع
_باشه
چمدونمو برداشت از مچ دستم گرف کشوندتم اون ور ک دیدم اعضا دارن اون ور جر میخورن از خنده و خب حق دارن خیلی کیوت حسودی کرد ولی چرا؟
خلاصه بعد رد کردن دو هزار تا خبرنگار رفتیم سوار ی اوتوبوس شدیم ک انقدر بزرگ بود ک ۳۶نفرمون جا شد و منیجر ها و فیلم بردارا بادیگاردا و....... با ی اوتوبوس دیگه راه افتادن ک ماهم افتادیم پشت اونا اینبار لیسا اومد کنارم نشست مشغول صحبتبودیم ک یهو چند نفر داد زدن برگشتم دیدم تموم پسرا جمع شذن ی قسمت اوتوبوس دارن بازی میکنن ک با خودم گفتم مثلا داره ۳۰سالشون میشه هنو ی بچه ۵سالن کیوت چه ها(یادم رفت بگم ات ارمیه)
چند میم بعد رسیدیم ب ی سوئیت پیاده شدیم از اوتوبوس به سوئیت نگاه کردم ک چ عرض کنم عمارت بود برا خودش ۴طبقه نصفش کلا شیشه سفید رنگ درست وسط جنگل لای درختا روبه روشم ک ۵دیقه راه بری میرسی ب دریا ی استخر بشدت بزرگم تو حیاتش داره رفتیم داخل خیلی هوشگل بود توش ی عالمه هم اتاق رفتم ب یکی از اتاقای کوچیک و چمدونمو باز کردم با همون لباسا رفتم پایین(اتاق ات طبقه اخر یعنی چهار هست)
رفتیم سر میز غذا نوری ک واقعا خیلی بزرگ بود نشستیم ک منیجر و کارگردانمون گفت همه بیان قراره برنامه هاتون رو بگیم همه اومدن و ب همه ی برگه دادن برگه ای ک قراره چیکارا کنیم (تو اسلاید بعدی گذاشتم) بهمون یکم توضیح دادن و قرار شد امروزو کلا تو خونه باشیم پا شدم رفتم اتاقم داشتم وارد اتاقم میشدم ک دیدم کوک از اتاق بقلی داره میاد بیرون ک چشم تو چشم شدیم ک گفتم
+طبیعیه هی همو میبینیم
_همینو من میخواستم بپرسم واقعاچرا؟
+نمد
ک یکی دیگه از اتاق اومد بیرون جین بود
جین:کوک کوک اع سلام ات
+علیک شما دوتا افتادین کنار هم
~بل
+پس یعنی قراره زلزله ب پا کنین
جین:تو از کجا میدونی ما بیفتیم یجا زلزله ب پا میکنیم
+😂چون من ی ارمیم
جین:واقعا
+😂اره
دیدگاه ها (۱)

عشق...؟ p3 ادامه+😂اره _خب هیونگ چی میخواستی بگی +من رفتم ب ک...

پروف تغیر کرد گمم نکنین

عشق...؟ p3از زبان ات از خواب پا شدم رفتم w. c کارای لازمو کر...

عشق...؟ p2از زبان ات با صدای زنگ گوشیم از خواب پا شدم منیجرم...

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼آیدل کیلرپارت۳ میتونستم توی تاکسی نگاه های ک...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

ازدواج اجباری

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط