خب همه چی از اونجایی شروع شد که تو خندیدی و من نتونستم

خب... همه چی از اونجایی شروع شد که تو خندیدی و من نتونستم جلو خودمو بگیرم و... دیدم که جسمم بود اما روحم نه!
دیدگاه ها (۰)

و در انتظار کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر میشو...

شبِ پاییز بلند است ‌.اما نه به اندازه ی دلتنگی آن:)

_ گفت: خانه ها در نبود ساکنانشان خواهند مُرد! و سپس به قلبـش...

_ این جوابش نبود؛ این همه حسِ خوبو بردی از یادت چهـ زود:)

‌─ׁ ⭒ ִ─ׁ ⭒ ִ ─ׁ ⭒ ִ ─ׁ ⭒─ׁ ⭒ ִ─ׁ ⭒ ִ ─ׁ ⭒ ִ ─ׁ ⭒─ׁ ⭒ ִ─ׁ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط