مادر ته زنگ زد

مادر ته زنگ زد

مادر .ته: سلام تهیونگ

ته: سلام

مادر .ته: میخوایم بیایم عمارت شما ات رو
ببینیم

ته: اوکی

قطع کرد

دینگ دیننگ

ته در رو باز کرد سوا بود

سوا :بخاطر این هرزه منو ول کردیـ

ته: تو خودت رفتی

سوا:من رفتم چون دیدم تو با این هرزه خوشی

ته: بهش نگو هرزه

سوا:چرا نگم وقتی مدرک دارم

ته:چی

سوا:این عکس رو ببین این کیه هاااا

ته: ات (بلند) بیا اینجا

ات:بله

ته:این تویی

ات:نه این من نیستم

ته:تو نیستی پس کیه

ات:بــ بخدا من نیستمـ

ته یه سیلی به ات میزنه و سوا رو بغل میکنه

سوا اشک تمساح میریزه

ته:ات از این به بعد تو خدمتکار این خونه
هستی

سوا:ددی (بغض) ـ

دینگ دینگ

مامان و بابا و جینا اومدن

ته:در رو باز کرد

مادر ته: پسرم این دیگه کیه

ته: زن واقعی و عشق زندگیم

بابای ته:یعنی چی

ته:من ات رو دوست ندادم

جینا :ات حالت خوبه

ات:میخوام برم

جینا : کجا

ات:از این دنیاـ

جینا:این حرف رو نگو

خلاصه مهمونا رفتن

سوا و ته توی اتاق داشتن فیلم میدیدن

و ات هم خونه رو تمیز میکرد
دیدگاه ها (۵)

روز مهمونی ۱۵آگوست تهیونگ با سوا رفت عروسی دوست پسر سوا و ته...

انچه گذشت ات:چـــــی نه من اجازه نمیدم چرا باید تو ببری ته:ع...

ته: ات ات چی شده تهیونگ ات رو برد بیمارستان پرش چند ساعت بعد...

ویو ات توی این یک هفته جلوی سوا و ته کار میکنم سوا رفت خونشو...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

پارت۱۰جیمین: منم فقط به سوا گفتم اما جوابی نداد و رفت(تلفن ج...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط