دلتنگ کسی هستم دلتنگ نگاهم نیست

دلتنگ کسی هستـم، دلتنگ نگاهم نیست
من منتظـرم امـا، او چشم به راهـم نیست

در سینه ی من غوغاست او بی خبر از حالم
در موج غم و اندوه ، افسوس پناهم نیست

در خود گره ای کورم ، می سوزم و می سازم
بر سوز دلم غیـر از ، اشکی که گواهم نیست

شرح من و احوالم ، هر لحظه پر از درد است 
همچون شب تارم که بی نورم و ماهم نیست

او یوسف عشق است و ، من هم که زلیخایم
عشق است و رسوایی، باکی ز گناهم نیست

از درد پـرم امـشب ،
کـو سنگِ صبـورِ من؟
امشب چه کنم مرهم،
برغصه و آهم نیست؟
دیدگاه ها (۸)

تا آخر بخونید تا متوجه بشید چرا حافظ از خودش تعریف میکنهآن ی...

کفر است به لب‌های تو هنگام مناجاتیک شهر جدا مانده‌ای از مقصد...

فقط حیدر امیر المومنین است

گریه های بی صدا را عشق یادم داده استسجده برخاک و دعا راعشق ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط