دریغا چه سخت میگذرد

دریغا چه سخت می‌گذرد
روزهایی که نامَش را زندگی‌ گذاشته‌ایم.
تاریکی مطلق است
چشمانم جایی را نمی‌بیند
خوب می‌دانم مرا دیگر امیدی به ادامهٔ حیات نیست.
به ویرانی نزدیک شده‌ام
همچون پیرزن سالخورده‌ای خمیده.
ای کاش
قبل مرگِ زودرسم
یکبار تو را می‌دیدم.
یکبار دیگر
سرود عشق معروفمان را باهم همخوانی می‌کردیم.
نمی‌دانم این شب‌ها و روزها بر تو
چگونه می‌گذرد
اما من رو به سویی ایستاده‌ام
هر لحظه ممکن است مرا از تمام آدم‌ها و زمین دور کند و
بمانم در حسرتی بی‌پایان
همچون دوزخی که در نبودنت بدان مبتلا گشته‌ام...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

تا به حال برای دلت مادری کرده ای؟در آغوشش بگیری و دست نوازشی...

وفادارترین آدمها رو دیدم که خیانت کردن...صادقترین افراد رو د...

اینجا نگران چیزی نباش..گل های خانه را هر روز آب میدهم و با آ...

کسی که وجدان داشته باشدو به اشتباه خودش پی ببردبه عذاب وجدان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط