فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

#part_35

*. ساعت 5:30 عصر (هانا) .*

دست ماروین رو محکم توی مشتم فشار میدادم و اشکام قطره قطره میریخت.

کوک:واقعا متاسفم هانا

آروم گفتم:چهار سالش بود فقط یه لحظه حواس پرتی باعث پنج سال رفتار سردش با همه بود

پسر کوچولوی بازیگوش و شیطونم تبدیل شد به یه کوه یخ که فقط جلوی منو و باباش آب میشد

با گفتن کلمه پدرش غم رو توی چشمای ددیم دیدم اما حتی توان توجیح حرفم نداشتم

سرم رو روی دست ماروین گذاشتن و زمزمه کردم:فقط بخاطر تو....

کوک:دکتر گفت زود به بیمارستان منتقل شده نگران نباش

سرم رو از روی دستش برداشتم روی صورتش گذاشتم و گفتم:اوهوم پسر کوچولوی من قویه

کوک:ولی....

با چشای منتظر نگاهش کردم و زمزمه کردم چی.؟!

کوک:هیچی مهم نیست امیدوارم خوشبخت شی‌

نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۳)

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم ❤🚫

فصل دو من هفت تا ددی دارم❤🚫

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۸

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟐𝟖چشامو آروم باز کردم و دور اطرافمو نگاه کردم ت...

سنگدلچپتر * 20 *ویو لونالونا: یه روز بدون هیچ حرفی غیبش زد، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط