استوری عاشقانه فصل پریشانی

کوچه پر از رد قدم های توست
پشت همین پنجره می خوانمت
پس تو کجایی که نمی بینمت؟
پس تو کجایی که نمی دانمت؟


#پست_سفارشی
آن روز كه او را بوسيدم ، چيزی از او در من جا ماند
< تكه‌ای از دَمَش >
حالا مدت ها گذشته ...
و من تمامِ روز او را حبس می‌کنم در خودم
راه می‌روم ، می‌خندم و می‌بينم نفسش را
كه گوشه‌ی لبم خوابيده ...
به او بگویید دوستش دارم
هنوز جای پای خاطراتش میان کوچه هاست
بعد او زندگی تلخ تر شده
خواب ها ناکوک
و قلمی که تنها برای او مینوشت بازنشسته
سوژه ای نیست فقط به او بگویید :
جایی که میرود مراقب خودش باشد...
دیدگاه ها (۰)

#الههویران شدنتنها برای خانه اتفاق نمی‌افتدمن فرو ریختن یک ن...

#معین#پست_سفارشی تنها یک چیز را از تو بیشتر دوست دارم ، اینک...

استوری عاشقانه ماه و ماهی

استوری عاشقانه نفس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط