اومم.. راستش...
تولد من و کاچان تو یه روزه..
کلی وقت گزاشتم و یه تومار نوشتم ولی پرید.. خب آم واقعا شوکه شدم.. شاید بخاطر اینه که معمولا کمبود محبت داشتم به هزاران دلیل و این خوبی ها قلبم رو اکلیلی میکنه و باعث میشه احساساتی بشم.. ولی فک میکردم یادشون بره .. اما انگار این مار قصه ی ما اونقدر هم که فک میکرد منفور نیست..
همه بهم زنگ زدن و تولدم رو تبریک گفتن ، خیلی ها..
بعد از همه ی اینها الان دلم کسی را میخواهد که بتوانم او را دوست خطاب کنم و در بغل او رها شوم..
اما افسوس که نه آن دوست میتوانم خودم باشم و نه حتی وقتی برای استراحت کردن دارم!💔...
متشکرم که وقت گزاشتی کاواییم❤️✨️
کلی وقت گزاشتم و یه تومار نوشتم ولی پرید.. خب آم واقعا شوکه شدم.. شاید بخاطر اینه که معمولا کمبود محبت داشتم به هزاران دلیل و این خوبی ها قلبم رو اکلیلی میکنه و باعث میشه احساساتی بشم.. ولی فک میکردم یادشون بره .. اما انگار این مار قصه ی ما اونقدر هم که فک میکرد منفور نیست..
همه بهم زنگ زدن و تولدم رو تبریک گفتن ، خیلی ها..
بعد از همه ی اینها الان دلم کسی را میخواهد که بتوانم او را دوست خطاب کنم و در بغل او رها شوم..
اما افسوس که نه آن دوست میتوانم خودم باشم و نه حتی وقتی برای استراحت کردن دارم!💔...
متشکرم که وقت گزاشتی کاواییم❤️✨️
- ۴.۱k
- ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط