آن شب که از درد درونم باخبر بودی ..
باید کمی از من به من نزدیک تر بودی !

باید حضورت زخمهایم را  رفو می کرد ،
باید برای ساقه ی دردم تبر بودی ؛

وقتی که ساعات ملاقاتم عمومی شد ،
حتی شده یک دفعه باید پشت در بودی !

دیدی که من در انتظارت غصّه می خوردم..
می آمدی توجیهش اینکه رهگذر بودی ؛

یا لااقل در وقت جان کندن تو هم باید
مثل یکی از دوستان بالای سر بودی !

از تو چه کم می آمد آخر من که می رفتم
خیر سرت روزی به فکر خیر و شر بودی ؛

حالا دگر فرقی ندارد من که خوابیدم
شاید تو هم در فکر فردایی دگر بودی !

وقتی که من را شعله های عشق می سوزاند
عاقل تو بودی که به فکر خشک و تر بودی...🦋🦋


..

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

اونجا ک نزار قبانی میگه:"اگر برای تو خیری داشت، میمانداگر دو...

تقدیم به محضرِمقدسِ جانانم خانوم دکترعزیزم🫀#دوستت دارم!شبیه ...

نقش تو در خیال من هست و جدا نمیشوددل که اسیر شد دگر ساده رها...

اونجا که شهریار میگه:کجا رواست که از دستِ دوست هم بِکشد؟دلی ...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط