#درخواستی




 ماشین نگه داشت .. توی اون محله با پیاده رو های خلوط و ساختمان هایی با نور آرایی آبی . صدای کفش های پاشنه بلندش . توی اون محله اکو میشد
رفت رفت جلوی بزرگترین ساختمان اون محله .. نور های آبی رنش روی صورتش میچرخید . نگهبان در رو براش باز کرد

رو به روی آسانسور ایساد . درها باز شدن .. طبقه‌ی  8
آسانسور ایستاد . و وارد راهرو شد
نگاهش روی شماره در های میچرخید
 تا اینکه یک عدد آشنا رو دید همون 《36》
آره هنوزم اون آدرس رو یادشه
رو به روی در قرار گرفت در زد محکم تر در زد
 ولی کسی باز نکرد
صبرش تموم شد
کیلیدی رو از زیر پادری برداشت و در رو باز کرد
اون نور پردازی های آبی . و شیشه های آکواریم هنوز توی خاطرش بود
از پزیرایی گذشت
به همون اتاق آشنا رسید . در تراس باز بود و پرده پنجره ها توی باد میچرخیدن .
وارد تراس شد
و همون شخص اونجا بود . همون کسی که بلخره به دیدنش اومد

 پشت به ا.ت ایستاده بود . اما از همون عطر قدیمی میتونست بفهمه اون کیه

"پس بلخره اومدی"

"آره.."

"میدونی چند وقت نبودی ؟ "

"تقریبا ۲ سالی میشه "

《ا.ت ترسیده بود . ترس ازین که تو این دوسال کسی رو بهش ترجیح داده باشه . ترس ازین که فراموشش کرده باشه . ترس از اینکه دیگه اونو نخواد .... قلبش تند تر میزد . و نفس هاش ببند تر شدن ... یعنی حالا چی میشه 》

《جونگ کوک آروم سمت ا.ت برگشت . دستاشو روی میله های تراس قفل کرد و با همون چشمای تیله‌ای با همون لبخند گرم قدیمی . فضای پر تنش بینشون رو کمتر میکرد . با لحن آرومی . که به ا.ت اطمینان میداد . شروع به حرف زدن کرد . حالا روبه رو . حالا وقت شکست فاصله ها بود》

"خوش اومدی ا.ت . چیزی تغییر نکرده . هنوزم فقط منم و تو .. حتی بعد از دوسال"



#تابع_قوانین_ویسگون #نفر_بعدی_در_کار_نیست #ما_انسانیم_نه_حیوون
#نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #تهکوک #یونمین #نامجین #سپ #بی_تی_اس #بنگتن #استری_کیدز #بنگچان #لینو #چانگبین #جیسونگ #جونگین #هیونجین #فیلیکس #سونگمین #هیونلیکس #مینسونگ #فیک_نویس #حمایت