رمان پادشاه زندگیم

رمان پادشاه زندگیم

پارت ۱۰

ارسلان، چشم

دیانا، سلام

فروشنده، سلام

ارسلان، سلام

فروشنده، سلام ،با عشوه و ناز،

دیانا، به زنه یه چشم غره رفتم یه چندتا مانتو ورداشتم رفتم پرو لباس هارو پوشیدم اومدم بیرون دیدم دختره کنار ارسلان وایساده

فروشنده، آقا خوشتیپه شماره مارو نمیگیری،،عشوه و ناز خرکی،،

ارسلان، خانم ندید یه خانم با من اومد

فروشنده، چرا دیدم ولی هرکی یه زاپاس میخواد دیگه ،عشوه

ارسلان، نیاز ندارم

فروشنده، دستمو کشیدم رو شونش شاید داشته باشی

دیانا، دستشو از رو شونه ارسلان پس زدم هوی جنده اشغال کثیف چیکار به شوهرم داری عوضی

فروشنده، برو بابا آقا خوشتیپه که داشت شماره منو می‌گرفت

دیانا، با تعجب به ارسلان نگاه کردم گفتم راست میگه آقای کاشی

ارسلان، دروغ میگه

مدیر،چه خبره

دیانا، از این کارکنه مسخرتون بپرسید

مدیر،خانم امینی چخبره

امینی،من میخواستم این آقای یکم با حال کنیم

مدیر، اخراجی بفرما بیرون

دیانا، خیلی بدی ارسلان فکر کردی من بازیچم

ارسلان، دیانا بخدا من کاری نداشتم باهاش من چیزی ازش نگرفتم

مدیر، خانم ببخشید من عذرخواهی میکنم این خانم کارشه خیلی وقت بود میخواستم اخراجش کنم

دیانا، لباس هارو درآوردم رفتم سمت صندوق خودم حساب کردم زدم بیرون
دیدگاه ها (۲)

رمان پادشاه زندگیم پارت ۱۱ارسلان، دیانا قشنگم وایسا دیانا، ر...

ادیت هام ۳ تا ادیت ها چطور شده پست قبلی چون اخری نبود ماک کر...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۹ارسلان، ارسلان قربونت بره دیانا، خد...

رمان پادشاه زندگیم پارت ۸دیانا، اومد کنارم نشست من همینجوری ...

رمان بغلی من پارت ۸۰.... چند ساعت بعد ....دیانا: چشامو باز ک...

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط