لایک و دنبال و کامنت فراموش نشه
لایک و دنبال و کامنت فراموش نشه 🖤
باح باح...
نگران شده...😏😣
#رمان_مافیایی
"ندا"
روی مبل نشسته بودم...
سرم گیج میزد...
سردم بود...
ولی از چشمام انگار داشت اتیش بیرون میزد...
بزور از روی مبل بلند شدم و پشت در نشستم و با دستم که جوری تو.تنم نمونه بود تا بلندش کنم اروم اروم میزدم به در...
_کسی نیست!؟(بی حال و اروم)
پنج دقیقه...
ده دقیقه...
ولی کسی نیومد...
حالم بده...
می خوام بالا بیارم...
حس میکنم سرم سنگین شده...
انگار...
انگار با یه کامیون از روم رد شدن...
صدام دیگه در نمیاد...
واقعا کسی نیست!؟...
چشمام بسته شد و دیگه توان باز کردنش و نداشتم...
"تق"
صدای جیغ میاد...
اَه...
سرم درد می کنه...
یکم اروم تر...
این صدای کیه داذه حرف میزنه...!؟
حس میکنم روی هوا معلق شدم...
کجا دارم میرم...!؟
صدای شیر آب میاد...
پاهام رو زمینه...حسش میکنم...
و...
این و هم حس میکنم که یه دستی روی شکممه...
و یکه هم پشت سرم...
_هیننننننننننن...(یهویی بود...)
سـ سرده...
ابـ آبش سرده...(بی حال)
دستم و گذاشتم رو دستش و تلاش کردم از زیر دوش آب در برم...
اومدم سرم و برگردونم ولی...
چشم یخی_حتی فکر این که سرت و برگردونی هم نکن...(جدی)<=[ای جان ای جان...ماسک نداری!؟😈]
خودش بود...
اون بود که پشت سرم ایستاده بود...
مگه میشد اون حذف بزنه و من انجامش ندم...!؟
اصلا مگه دست خودم بود!؟...
یه خدا که دست من نبود...
فقط به روبه روم نگاه کردم...
_سـ سرده...(گریه و بی حال)
چیزی نگفت...
دارم یخ میزنم...
ولی...
وقتی نفسش به گردنم خورد...
گردنم اتیش گرفت...
گرم تر از اتیش...
گرم تر از گرما آتش فشان...
حتی گرم تر از خورشید...
و اوم لحظه...
کاملا ناخواسته بود...
اینکه من روی گردنم حساس بودم...
تقصیر من نبود...
_هیع آه...(ناخواسته بود...)<=[حیححح حیححح حیححح... 😈🌚]
ولی این که دست اون...
روی شکمم زورش بیشتر شد...
فکر کنم تقصیر من بود...
باح باح...
نگران شده...😏😣
#رمان_مافیایی
"ندا"
روی مبل نشسته بودم...
سرم گیج میزد...
سردم بود...
ولی از چشمام انگار داشت اتیش بیرون میزد...
بزور از روی مبل بلند شدم و پشت در نشستم و با دستم که جوری تو.تنم نمونه بود تا بلندش کنم اروم اروم میزدم به در...
_کسی نیست!؟(بی حال و اروم)
پنج دقیقه...
ده دقیقه...
ولی کسی نیومد...
حالم بده...
می خوام بالا بیارم...
حس میکنم سرم سنگین شده...
انگار...
انگار با یه کامیون از روم رد شدن...
صدام دیگه در نمیاد...
واقعا کسی نیست!؟...
چشمام بسته شد و دیگه توان باز کردنش و نداشتم...
"تق"
صدای جیغ میاد...
اَه...
سرم درد می کنه...
یکم اروم تر...
این صدای کیه داذه حرف میزنه...!؟
حس میکنم روی هوا معلق شدم...
کجا دارم میرم...!؟
صدای شیر آب میاد...
پاهام رو زمینه...حسش میکنم...
و...
این و هم حس میکنم که یه دستی روی شکممه...
و یکه هم پشت سرم...
_هیننننننننننن...(یهویی بود...)
سـ سرده...
ابـ آبش سرده...(بی حال)
دستم و گذاشتم رو دستش و تلاش کردم از زیر دوش آب در برم...
اومدم سرم و برگردونم ولی...
چشم یخی_حتی فکر این که سرت و برگردونی هم نکن...(جدی)<=[ای جان ای جان...ماسک نداری!؟😈]
خودش بود...
اون بود که پشت سرم ایستاده بود...
مگه میشد اون حذف بزنه و من انجامش ندم...!؟
اصلا مگه دست خودم بود!؟...
یه خدا که دست من نبود...
فقط به روبه روم نگاه کردم...
_سـ سرده...(گریه و بی حال)
چیزی نگفت...
دارم یخ میزنم...
ولی...
وقتی نفسش به گردنم خورد...
گردنم اتیش گرفت...
گرم تر از اتیش...
گرم تر از گرما آتش فشان...
حتی گرم تر از خورشید...
و اوم لحظه...
کاملا ناخواسته بود...
اینکه من روی گردنم حساس بودم...
تقصیر من نبود...
_هیع آه...(ناخواسته بود...)<=[حیححح حیححح حیححح... 😈🌚]
ولی این که دست اون...
روی شکمم زورش بیشتر شد...
فکر کنم تقصیر من بود...
- ۳.۷k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط