کسی با پاز میرود

«‌ ‌کسی با پاييز می‌رود»

‌ ‌کسی با پاييز می‌رود
‌‌گام‌هايش در باران
‌ ‌برگها را در دهانْ گرفته می‌سرايد.
‌‌ ‌درخت را تنها
‌ ‌‌شاخه‌هايش را زيبا
‌ ‌‌باد را آوازخوان ‌هدهد
‌‌ ‌شانه‌به‌سر را می‌خواند.
‌‌‌ ‌انگشتانش سبزند. دهانش آواز.
‌ ‌لب که می‌گشاید‌ ‌عشق می‌بارد.
‌‌ ‌نگفته بود که می‌رود
‌‌ ‌اما می‌داند که با پاييز کسی بايد برود؛
— پس می‌رود.
‌ ‌صبح که بيايد
‌ ‌جای پاهايش
‌ ‌کفش‌هايش – را جا گذاشته
‌ ‌حرف‌ها و خاطره و لبخندش را
‌‌ ‌و همه می‌فهمند که‌ ‌کسی با پائيز رفته است...

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎
دیدگاه ها (۲)

خزان زود هنگام و كبود شدن ياس بوستان پيامبر ، تسليت ...خداون...

دل مـن بـا تـو چنـان❤️جفـت شـده ازسـر مهـرکـه بـه غیـر تـو.....

تقصیر تو نیست..!شب هاے من با بُغضدست به یڪے ڪرده اندهرشب وقت...

مثلِ آن مردابِ غمگینے ڪه نیلوفر نداشت....!!حالِ من بد بود ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط