تو به من خندیدی و نمی دانستی

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

 باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

#دکترحمیدمصدق
دیدگاه ها (۷)

من اينجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می‌بينم بدآهنگ‌است بیا ...

شبی آرام و همراه با آرامش براتون آرزو میکنم 🌹🌹

«بی‌نقاب زندگی کنید، آرامش واقعی آن‌جاست که نیازی به تأیید د...

دوستان! شرحِ پریشانیِ من، گوش کنیدداستانِ غمِ پنهانیِ من، گو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط