به چشمانت نگاه میکردم اما اینبار این تو بودی که هیچ احساس

به چشمانت نگاه میکردم اما اینبار این تو بودی که هیچ احساسی از سوی من دریافت نمیکردی و این من بودم که شانه‌های منقبض شده‌ات را تماشا میکردم
چه حسی داشت دلبرکم؟ نگران نباش ، این چشم ها تنها بخش کوچکی از چیزی است که تو از من ساخته‌ای ؛ هنوز راه درازی را در پیش داری ، هنوز چیزهای بسیاری‌ست که می‌بایست ببینی
دیدگاه ها (۰)

خیال دارم تا ابد آرزوی یک همبازی در قلب من باقی خواهد ماندنم...

تو چه کردی با من که دیگر خاطرات خوبِمان یادم نمیآیَد.

و بخشیدم آن هم به آسانیچرا کِه میلم به ماندنش بودنه به این چ...

تمام تلاش خود را میکنم اما حتی قدر سانتی هم که شده انگشتانم ...

چند پارتی از لینو: (وقتی که نزدیک بود...)سه سال میشد که دبیو...

بعضی وقت‌ها باید، از همه چیزدست کشید بی اعتنا شد...!یک گوشه ...

دو پارتی از جونگین : (وقتی که اشتباهی بهش قرص تحریک کننده دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط