هبوطاین پاییزی لنتی

هبوط....این پاییزی لنتی
مخروطی وار میان یادمه
داشتم قدم میزدم ازین پارک جنگلی ماه دم عصر دیدی
روشن تو آسمون آبی
که گفتم بهش


تو که دست تکون میدی
به ستاره جون میدی
میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد
دو ستاره کم میاد

گفت هنوز شب نشده چشامو ببندم بخونم
گفتم باشه بابا

نخون.....
دیدگاه ها (۷)

هبوط...نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش ...

هبوط.....من از عاشقانه های داغ میترسیدم ....

هبوط....یادمه گفتم :من تو را از گردن به بالا دوست دارم درست ...

هبوط....من هم گهگداری از سر بی حوصلگیعاشق میشومعاشق شمعدانی ...

تا اونجا سوسک دیدم من از سوسک خیلی میترسم و مثل دیوونه ها رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط