چندی ترانه می شوم و دم نمی زنم
حرف از وجود عالم و آدم نمی زنم
این خلسه را که حاصل ایام باور است
با خاطرات غیر تو بر هم نمی زنم
وقتی تمام پنجره ها سمت آرزوست
سنگی به سینه از سر ماتم نمی زنم
گاهی که رعشه می زنی ام با نبودت
حرف نگفته ای به خودم هم نمی زنم
خط گسل به مرز جنونم کشانده است
دم از طلوع زلزله ی بم نمی زنم
وقتی خراب دیده سیلابی خود ام
خود را به آب چشمه زمزم نمی زنم
تا در رگ حیات دلم لانه کرده ای
جز نبض اشتیاق دمادم نمی زنم...🦋🦋
تقدیم جانانم💞
#saharshehim💖
حرف از وجود عالم و آدم نمی زنم
این خلسه را که حاصل ایام باور است
با خاطرات غیر تو بر هم نمی زنم
وقتی تمام پنجره ها سمت آرزوست
سنگی به سینه از سر ماتم نمی زنم
گاهی که رعشه می زنی ام با نبودت
حرف نگفته ای به خودم هم نمی زنم
خط گسل به مرز جنونم کشانده است
دم از طلوع زلزله ی بم نمی زنم
وقتی خراب دیده سیلابی خود ام
خود را به آب چشمه زمزم نمی زنم
تا در رگ حیات دلم لانه کرده ای
جز نبض اشتیاق دمادم نمی زنم...🦋🦋
تقدیم جانانم💞
#saharshehim💖
- ۳.۵k
- ۰۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط