قابلیتش را دارم که یک اشتباه مشخص را هزار بار تکرار کنم و هربار در ابتدای مسیر به خودم بگویم این بار فرق میکند ...

این یک آدم تازه است .
یک عشق تازه است.
یک راه تازه است.
یک رفیق تازه است.
بعد مسیر را بروم ، برسم به همان گنداب های قبلی.
زخم بزنم و زخم بخورم ...
و دوباره شروع کنم به توجیه تراشیدن و تبرئه کردن خودم و باز در نقطه صفر مقیم شوم تا حماقت بعدی ...

و هیچ وقت هم نفهمم تمام اتفاق ها دستاورد ضعف بزرگ خودم در شناختن خودم و بقیه است...
و نتیجه نابلدی من است در مدارا کردن و اندازه نگه داشتن در دور ماندن یا نزدیک شدن...
و در بی عرضگی مطلقم در نگه داشتن حرمت خودم ...
یاد نمی گیرم و از خواب بیدار نمی شوم. انتخابم همیشه همین بوده که احمق بمانم و از ایفا کردن نقش مظلوم یا حتی ظالم لذت ببرم ...

نه عزیزم نگاه کن ، ظلمی در کار نیست...
احمقی که در آینه لبخند می زند خود تویی ...
دیدگاه ها (۰)

به سبکی که بانو مهستی می گفت : آخ دلم تنگه ... پیش بینی دقیق...

اگر خدا در مورد اندوه من از تو سوال کرد چی ؟؟؟

غوطه‌ور بودم بین هزار و یک فکر.به این فکر می‌کردم که انگار ق...

میشه بازم باهم حرف بزنیم؟🚶🏼‍♀️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط