تقدیم به همه اونهایی که بهترین پدر دنیا رو داشتن از جمله خودم ::😪😪😪😪

پدر عزیز تر از جاااانم دیگر تمام شد با سمباده های دستت که روی صورتم میکشیدی/// 😪😪😪
سلام پدر/ من آمدم تا همون پینوکیوی دروغگوی تو باشم./ قلبم را درست کار گذاشته بودی/
مثل ساعت کار می کرد/ زود به زود عاشق می شد/ حتی عاشق فرشته‌‌ی مهربانی که همیشه مواظبم بود/ مثل ماااااااااااااااااادر
مثل فانتزی هایی که در هالیوود هم مخاطب نداشت/قصه ی من شروع شده بود پدر!/
پدر عزیزم خیال های شیرینم را فروختم/ تا برای تو قند رژیمی بخرم/
تا دیابت دست از سرت بردارد/ و شماره ی عینکت هی بالا نرود/
غصه نخور بابا !!!!/ درست است که من هیچوقت آدم نمی شوم/
و دماغم هر روز بزرگ تر می شود/ اما قول می دهم/
اما قول میدهم هر وقت که سردت شد/
خودم/ خودم را/ توی شومینه بیاندازم//
تا تو گرم گرم شوی //پدر عزیزم ، ببخش اگر پای تک درخت حیاطمان، پنهانی، غصه‏هایی را خوردی که مال تو نبودند!
ببخش اگر ناخن‏های ضرب‏ دیده ‏ات را ندیدم که لای درهای بسته روزگار سیاهش کرده بود ، ببخش اگر همیشه، پیش از رسیدن تو، خواب بودم؛
آن روزها، سایه‏ات آن‏قدر بزرگ بود که وقتی می‏ایستادی، همه چیز را فرا می‏گرفت؛ اما امروز، ضلع شرقی نیمکت‏های غروب، لرزش دستانت را در امتداد عصایی چوبی می‏ریزد.
دلم می‏خواهد به یک‏باره، تمام بغض تو را فریاااااااااااااااااااااااااااد کنم. ساعت جیبی‏ات را که نگاه می‏کردی ، یادم می‏آید که وقت غنچه‏ها تنگ شده؛،،،، درست مثل دل من برای تو😔😔😪😪
تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏ دم امیدواری است. (( مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ )) آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.
پدرم! تو تپش قلب خانه بودی ؛ وقتی هر صبح، با تلنگر عشق، از خانه بیرون می‏رفتی و با کشش عشق، دوباره باز می‏گشتی . دهلیزهای قلبم، تقدیم مهربانی تو باد!!!!
پدر! می‏خواستم درباره‏ات بنویسم؛ گفتم: تو خود خدایی نان‏ آور شبانه کوچه‏ های دلم ؛ خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به خود خود خدا رسیدم .
آن‏گاه، دریافتم که تو، نور جدا شده‏ ای از آفتاب اسمانی ، تا از پنجره هر خانه‏ ای، هستی را گرما ببخشی ؛ و این‏گونه بود ، نماینده خدا و نبی شد و پدر،،،،،،،،،،
درد دلم زیاد است..............................
خدا تو را به من هدیه دادند و من امروز، تمامی خود را به تو هدیه خواهم کرد؛ اگر بپذیری.
می‏ستایمت که رونق کوچه‏ های سردسیر وجودم هستی؛ آن‏چنان که آفتاب، رگ‏های سپید قطب را.
تنها زمانی که بزرگ میشوم و از تو دور(زمانی که با خانه پدری وداع میکنم و به خانه خودم میروم که گوری که در کمار تو رزرو کرده ام در آن آرامش یابم ) تنها در این زمان است که به ارزوی دیرنه ام خواااااهم رسید .....!!!
آریا بداهه نوشته برای همه کسایی که بابا ندارن 😪😪😪😪😪😪😪😪😪😪
دیدگاه ها (۷۱)

من )) تو را ((

نوشته آیفون ۱۵ رو با BMW شارژ نکنین. خداروشکر پستشو دیدم. .....

بدون شرررررررح 😂😂😂😂😂😂

🌺 🍃پیشاپیش روز مردانه شیر مردان مبارک🥰🍃🌺

ترسناک ترین خاطره ی من

از تو چیز زیادی نمی خواهم...تنها قطعه ای از شرجیِ حنجره ات ر...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط