فصل ۲ پارت ۶

همون جوری بودیم تا ²⁰ مین بعدش جدا شدیم
*یونگی
*جانم؟!
*چرا دوستم داری؟!
*خب...تو‌همون‌ادمی‌هستی‌که‌میخواستم‌
همیشه‌توی‌زندگیم‌باشه‌،‌تو‌نیازمی‌و‌   من‌کنار‌تو‌یه‌ادم‌متفا‌وتم‌باعث‌میشی
،بخندم،ناراحتی‌رو‌از‌یاد‌ببرم،من
هیچوقت‌از‌کنار‌تو‌بودن‌خسته‌نمیشم
آدمای‌سرد،همیشه‌توی‌زندگی‌یه‌دلیل
برای‌خوب‌بودن‌پیدا‌میکنن
و‌دلیل‌من‌تویی
قلب‌گاه‌عشق‌من‌فقط‌یه‌معبود‌
داره،اونم‌تویی‌:)
(دوستان نوشته رو حال میکنید؟!)
واقعیتش هم خجالت کشیدم هم خوشحال شدم
*یونگیا...کومائو (ممنونم)
*چرا؟!
*چون دوستم داری!
*من دوست ندارم...
*چی(تعجب)
*من دیوونتم
*من میمیرم برات
*من...!آههه باشه تو بردی جیمینا
*(خنده)
یونگی:
بودنش کنارم بهترین حس دنیاس🙂
.
.
.
صبح:
ویو یونگی:
امروز باید میرفتم شرکت برای جیمین یه نامه نوشتم
که متوجه شه ‌کجام!
......
نامه:بیبی بوی کوچولوم من رفتم شرکت!مراقب خودت باش خوشگلم من کلی کار دارم احتمال داره یکم دیر بیام:)دوست دارم
......
ویو جیمین:....
.
.
.
خب خب داره تموم میشه یاه یاه!😂 فردا دوتا پارت میزارم که زود تموم شه پاره شدم:)!
شرایط:
تا اطلاع ثانوی نداریم🙂🙂
♡My little baby boy♡