بی روی دوست دوش شب ما سحر نداشت

بی روی دوست، دوش شب ما سحر نداشت
سوز و گداز شمع و من و دل اثر نداشت
مهر بلند، چهره ز خاور نمینمود
ماه از حصار چرخ، سر باختر نداشت
آمد طبیب بر سر بیمار خویش، لیک
فرصت گذشته بود و مداوا ثمر نداشت
دانی که نوشداروی سهراب کی رسید
آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت
دی، بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند
بار دگر امید رهائی مگر نداشت
بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد
این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت
پروانه جز بشوق در آتش نمیگداخت
میدید شعله در سر و پروای سر نداشت
بشنو ز من، که ناخلف افتاد آن پسر
کز جهل و عجب، گوش به پند پدر نداشت
خرمن نکرده توده کسی موسم درو
در مزرعی که وقت عمل برزگر نداشت
من اشک خویش را چو گهر پرورانده‌ام
دریای دیده تا که نگوئی گهر نداشت...🦋💞🦋

شبتون مفرح جانانم💐🫂🧿🌐

#saharshehim💖

#عاشقانه
#بهترینم
دیدگاه ها (۰)

از خانه برون آمدی و ولوله برخاست یک لحظه نظر کن به دل کوچه ک...

‍ 🍃🌻🍃🌺🍂🌸🍂🌸تقدیم اولور عشقیمین محضرینه🦋🦋❤ داستان عاشقی شهریار...

یک نفر هست که جز حال خوب من، هیچ‌چیز دیگری برایش اهمیت ندارد...

دنیا با همه ی بی اعتباریشبه داشتن تو برای من بهشت استچه شیری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط