جان دلبر سلام

جانِ دلبر، سلام!
پس از مدت‌ها امروز دستم را به سوی قلمم می‌برم و از تویِ من، می‌نویسم.
نمی‌دانم خبرهای جهان به کدام سو مایل است اما این را بدانید که تک خبر حال جهانِ من، بودن شمایی است که ابراهیم‌گونه جهنم‌ام را گلستان کردید...
درد قلب‌تان به تنم، در خبرید که آن خنده‌های از ته دل‌تان، ماورای جهانم را زیبا می‌گرداند؟
خبردارید که کهکشان ابروانتان، مرا بی‌تاب گردانده‌است، گل بی‌خار قلبم!
می‌دانید که هوادار خون شریان یافته در رگ‌هایتان هستم.
دلدار با وفایم، ای کاش تا ابد مال من بمانید و ای کاش می‌شد که کبوتر و باز در کمال ناباوری تا ابد باهم بمانند...
ناجی قلب تپنده‌ام، دنیا مرا دیر با شما که تک جزیره‌ی ساحل دلم هستید، آشنا کرد.
به راستی که شما همان بارانی هستید که به یک‌باره بر سر منی که لوت‌ترین کویرم، می‌بارید.
جان در طلب من، با شما باید از این حال دیوانگی در بیایم و سایه به سایه‌تان گرد جهان را بگردم!
یوسف کنعان من، من شما را فرهاد‌ وار از صفر تا مثبت بی‌نهایت خواهم پرستید.
شهسوار من!
این را بدانید و آگاه باشید که گر شما شب شوید، ماه شوم!
گر دریا شوید، ماهی شوم و گر مجنون شوید، لیلا شوم...

قربان بودن‌تان بروم، دور آن مردمک چشمان‌تان بگردم!
شما زیباترین بهانه برای ادامه دادن حیات‌ام هستید،
باشد که در دل ما تا به ابد ماندگار شوید.


#من‌وماه هر شب می‌نشینیم به تماشا،
او مرا، من هم خیال مَه سیمای #تورا..

²⁰:³²
¹⁷مِهـرماهِ¹⁴⁰¹

#no_copy🚫
دیدگاه ها (۸)

آقای ماه؛گاهی ،بی بهانه تخص میشوی و قهر میکنی ،امّا خودم مید...

هروقت نبودم به ماه خیره شو، هروقت نبودم با ماه صحبت کن، از ر...

انگار همین دیروز بود که تورو پیدا کردم. انگار همین دیروز بود...

یک شب به دیدنت می آیمیک شب که ماه آن بالا نشسته و دورش ستاره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط