استوری عاشقانه دل اسیره

میدونی دل تنگ تو
نموده آهنگ تو
ولی بیهوده جوید
بسی بیهوده پوید
به من بگو بی وفا
حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید
نو بهار که هستی
میخوام برم دور دورا
دلم طاقت نداره
دست غم تو داره





#فرامرز_اصلانی
کافکا در یکی از نامه‌هایش به فلیسه می‌گوید که انتظار ندارم هر روز برایم نامه بنویسی و سپس در نامه‌ی دیگر می‌گوید که نامه دیروزت را از صبح چندبار خوانده‌ام و همه جا با من بوده است. این وضعیت کافکا بیشتر از هر چیز به وضعیت یک بیمار آسمی شبیه است. نامه همان کاری را برای کافکا می‌کند که اسپری برای یک آسمی. براستی وجود معشوقه آنگاه که بیشتر از همیشه به او دل داده‌ایم، هر روزش سرزمین تازه است. شب که به خواب می رویم در یک سرزمین هستیم و صبح که از خواب بیدار می‌شویم در سرزمینی دیگر. تغییر اقیلم برای بدن‌هایی که عادت به تغییر هوا ندارند گاهی کشنده است و به ناگاه طوفانی بر می‌خیزد و دل‌ها را سرد می‌کند. با ماست که گرمی دهیم یا سرما. با ماست که پنجره‌ها را بار کنیم یا هیزمی‌شویم برا گرم کردن خانه‌ای که ساخته‌ایم. با فرونشتن بحرانی که سعی در فرونشاندنش داشته‌ایم، عاشقی جانی دوباره می یابد و روزها و لحظه ها بارورتر می‌شود.
.
@boof_graphy
دیدگاه ها (۰)

استوری عاشقانه اسمت که میاد

استوری عاشقانه هستی

استوری عاشقانه خالی

استوری عاشقانه عاشقتم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط