ببین
ببین!
تو جاودانه شدی
این قلب برای تو می تپد
این دست ها تنت را به حافظه ی جانش سپرده
این نگاه رد آمدنت را از ته خیابان می گیرد هر روز این قلم برای تو می چرخد هنوزدر دلم شاعری همچو شمع شعله می کشد
پروانه ی نارنجی من!
هر قطره که می چکم یک شعر به دامنت می افتد
بزن به موهات و راه بیفت
می خواهم آمدنت را قاب کنم...
تو جاودانه شدی
این قلب برای تو می تپد
این دست ها تنت را به حافظه ی جانش سپرده
این نگاه رد آمدنت را از ته خیابان می گیرد هر روز این قلم برای تو می چرخد هنوزدر دلم شاعری همچو شمع شعله می کشد
پروانه ی نارنجی من!
هر قطره که می چکم یک شعر به دامنت می افتد
بزن به موهات و راه بیفت
می خواهم آمدنت را قاب کنم...
- ۱۶.۷k
- ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط