سعدی در باب سوم گلستان زیر عنوان
(در فضیلت قناعت) چنین حکایت می کند : بازرگانی را شنیدم که صدوپنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار .

شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد همه شب نیارمیده از سخن های پریشان گفتن که فلان انبارم بترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است . در این قباله فلان زمین است سعدیا سفر دیگرم در پیش است .

اگر آن کرده شود بقییت عمر خویش بگوشه ای بنشینم گفتم آن کدام است گفت: گوگرد پارسی

خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد ؛ واز آنجا کاسه چینی به روم آورم٬ و دیپای رومی به هند ٬ و فولاد هندی به حلب آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس از آن پس

ترک تجارت کنم الی آخر .

حکایت بالا علاوه بر اینکه گویای حضور سعدی در خلیج فارس است بیانگر روش بازرگانی ٬ ومبادلات تجارتی آن زمان بوده است .

ضمنا حاکی از آن است که خلیج فارس و جزیره کیش مدار اقتصاد جهان بوده و بمنزله

بازار مکاره خاور زمین بشمار میآمده ولی چنانچه خواهد آمد فعالیت های بازرگانی این جزیره به هرمز منتقل شد.

بدریا در منافع بیشمار است
وگر خواهی سلامت برکناراست
#سعدی_جان
از شعر سعدی استنباط می شود که وی نیز مانند حافظ خلیج فارس را با نا خشنودی ترک
کرده،گر چه این شعر مربوط به حکایت دیگری است ولی در سرودن آن ذهن سعدی ملهم و متاثر از خاطره آن سفر دریایی بوده است
دیدگاه ها (۰)

ایران از زبان حضرت موسیضرب المثل پارتیزان در اروپا

اگر دانش به روزی در فزودیز نادان تنگ‌روزی‌تر نبودیبه نادانان...

من چه باشم که ز آن خاطر عاطر گذرملطف ها می کنی ای خاک درت تا...

ببین این شگفتی که دهقان چه گفتبدانگه که بگشاد راز از نهفتبه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط