او که سنجاق کرد

او که سنجاق کرد
دلتنگی را به شب هایمان
روزی می گفت
میخرد غم هایمان را

#امیرعلی_قربانی
شبتون بدور از دلتنگی




https://telegram.me/chekamehaibaran




پ.ن
ای ساربان آهسته رو کارام جانم می‌رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود


#سعدی
دیدگاه ها (۲۰)

سیـــما‌ی تـــوتابش نور ی استکه سپیده دم از خــاور سر میـــز...

تــودعــای خیــر ِ پیوســته به ..شبــهای‌ منــیشـــب کــه رس...

هـــر خاطــره‌ای در مــــنتـــــو را تنـــگ در اغـــوش داردو...

آمـــد وگرفـــت ورفــت و بــا خــود بردهمــه هســتی‌م راکاش....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط